English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (2271 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time server U ابن الوقت
time server U بوجارلنجان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
An opportunist. A time -server. U آدم استفاده جو ( استفاده گر )
To be a time -server . To sail with the wind . To be unprincipled. U نان را به نرخ روز خوردن ( ابن الوقت بودن )
To be a time server . To sail with the wind . U ابن الوقت بودن
Other Matches
server U کمک کننده
server U سیستم
server U مشخصه مخصوص در وب سرور که به صفحات وب و متن ها و برنامه ها امکان تواناییهای خاص میدهد. مثل شمارش مراجعه کنندگان به یک سایت
server U بازیکنی که توپ را میزند
server U نوکر
server U خدمتکار
server U خدمتگذار
server U که به کاربر امکان دستیابی به فایلهای کامپیوتر دیگر و وسایل جانبی روی شبکه میدهد به صورتی که گویی منابع محلی هستند
server U برنامه کاربردی ذخیره شده روی دیسک سخت سرور که قابل دستیابی
server U توسط کاربران متعدد در یک زمان است
server U ول مدیریت صف چاپ و چاپگرهاست
server U سیستم عامل شبکه برای PC سافت IBM
server U کامپیوتر مخصوص و امکان حافظه پشتیبان در ترمینال ها و عملگرهای شبکه محلی
server U کامپیوتر متصل به شبکه که نرم افزار سیستم عامل شبکه را اجرا میکند تا کاربر دیگر واشتراک فایل و چاپگر را کنترل کند
server U کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
server U خدمتگزار
network server U خدمتگزار شبکه
non dedicated server U کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را در پس زمینه اجرا میکند و نیز برای اجرای برنامههای کاربردی نرمال در همان زمان قابل استفاده است
communications server U سرویس دهنده مخابراتی
Web server U کامپیوتری که صفحات وب را که یک وب سایت تشکیل می دهند ذخیره میکند
file server U سرور فایل
file server U خدمتگزار فایل
mail server U کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
LAN Server U سیستم عامل شبکه برای PC سافت IBM
a dedicated server U [رایانه] خدمتگذار اختصاصی
proxy server U کامپیوتری که کپی داده ها و فایلهای ذخیره شده روی سرور را ذخیره میکند تا به کاربران امکان دهد به سرعت به فایلها و داده دستیابی داشته باشند, اغلب حد وسط ی بین اینترنت یک شرکت و اینترنت عمومی است
process server U مامور ابلاغ برگهای قانونی
dedicated file server U خدمتگذار فایل اختصاصی
server based application U برنامه کاربرد شبکه
client server network U شبکه خدمتگزار- مشتری
back end server U کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed U چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
down time U زمان تلفن شده
at the same time U در عین حال
down time U مدت از کار افتادگی
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
down time U زمان تلف
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> U زودتراز اینها
all the time <idiom> U به طور مکرر
time out <idiom> U پایان وقت
down time U وقفه
down time U زمان بیکاری
down time U زمان توقف
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
at the same time U ضمنا"
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
At the same time . U درعین حال
at the same time U در ان واحد
Our time is up . U وقت تمام است
down time U مرگ
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
from time to time <idiom> U گاهگاهی
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
behind time U دیر
behind time U بی موقع
time will tell U در آینده معلوم می شود
at another time U در زمان دیگری
There is yet time. U هنوز وقت هست.
It's time U وقتش رسیده که
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> U سرساعت
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> U مکررا
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
take your time U عجله نکن
some time U مدتی
once upon a time U روزگاری
once upon a time U روزی
on time U مدت دار
old time U قدیمی
off time U مرخصی
off time U وقت ازاد
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
many a time U بارها
many a time U چندین بار
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d U هوشیاربودن
once upon a time U یکی بودیکی نبود
one at a time U یکی یکی
out of time U بیموقع
some time or other U یک وقتی
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
some time or other U یک روزی
some time U یک وقتی
specified time U وقت معین
there is a time for everything U هرکاری وقتی
there is a time for everything U دارد
time and again U چندین بار
time and again U بکرات
time in U ادامه بازی پس از توقف
time is up U وقت گذشت
out of time U بیجا
out of time U بیگاه
to know the time of d U اگاه بودن
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time U درست بموقع
one-time U پیشین
one-time U قبلی
one-time U سابق
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین پس
for the time being U عجالت
four-four time U چهارهچهارم
three-four time U نت
two-two time U نتدودوم
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
all-time U بالا یا پایینترین حد
all-time U بیسابقه
all-time U همیشگی
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
in time U بجا
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
in no time U خیلی زود
two time U دو حرکت ساده
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
i time U time Instruction
what time is it? U چه ساعتی است
what is the time? U چه ساعتی است
what is the time? U وقت چیست
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
at any time <adv.> U هر بار
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
at any time <adv.> U همیشه
any time <adv.> U همیشه
at any time <adv.> U درهمه اوقات
any time <adv.> U درهمه اوقات
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time U ثیر قرار میدهد
any time <adv.> U هر بار
time out U ساعت غیبت کارگر
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time out U مهلت
time out U تایم
time out U ایست
time out U وقفه فاصله
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U وقت قرار دادن برای
time U فرصت موقع
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U تایم
time U فرصت
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U فرصت مجال
time U مدت
time U متقارن ساختن
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U زمانی موقعی
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
against time U رکوردگیری
time U ساعتی
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
time U عهد
time U مدروز
time U گاه
time U زمان
time U وقت
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U هنگام
time U زمانه
time U ایام
time U روزگار
time U وقت معین کردن
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
against time U تایم گیری
time [s] <adv.> U دفعه
time [s] <adv.> U بار
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U TIفرمان E
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1Waste of time & money if you can't man
1مدت زیادی است از شما بی خبرم
1for some time i did not have to speak much.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com